برای حسین هاشمی طنز جدی بود
برای حسین هاشمی طنز جدی بود
نویسنده: مریم نظام دوست
«حسین هاشمی» که حالا با نهایت تأسف و تأثر روحش شاد و یادش گرامیباد، از پیشکسوتان عرصه طنزنویسی پس از انقلاب اسلامی است.
او مانند همه آدمهای موفق دنیا در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود و از هفت-هشت سالگی و درست از زمانی که خواندن و نوشتن یاد گرفت، طنزنویس بود.
از فعالیتهای پیش از انقلاب او در عرصه طنز، اطلاعی در دست نیست. وی طنزنویسی را بهطور رسمی با مجله «گلآقا» و برادران توفیق و با نامهای مستعار «لبوتنوری»، «گلابتون»، «بچه صابونپزخانه» و «حسینخان» آغاز نمود.
لیکن بهدلیل پارهای مصائب که از آن در دنیای مطبوعات گریزی نیست، نظیر استکبار و استعمار و خفقان و چشم و همچشمی و فراوانی خط قرمزها از گلآقا که بهزعم خیلیها تنها مجله طنز آبرومند پس از انقلاب بود خداحافظی کرد و فعالیت خود را در ژانر نقد سیاسی در مجلهای به نام «ملوّن» ادامه داد و در آنجا نیز مانند گلآقا خوش درخشید.
لکن چنان رها و تند و تیز مینوشت که ممیز ارشاد زیاد بهشان سر میزد و دست آخر هم مثل برخی مجلههای طنز بهخاطر مشکلات مالی، درش تخته شد.
او نه تنها طنزنویس بود که خداوندگار ایدهپردازی نیز بود، از این رو در سال ۱۳۷۰ رسماً به رادیو پیوست و با نگاه نقادانه و مهارت ویژهای که داشت، با خلق شخصیتهای بهیادماندنی در برنامه «صبح جمعه با شما»، با ما دهه شصتیها بود و نمیگذاشت یک روز تعطیل را راحت بخوابیم.
آدمهای کوچه و بازار و در و همسایه و فک و فامیل، الهامبخش شخصیتهایی بودند که در نمایشنامههای رادیویی خلق میکرد.
برای مثال آنچه در «باشگاه چاخانیستها» میشنیدیم را از یک مشت دروغگو که در بین دوست و آشنا و فامیل بودند الگوبرداری کرده بود!
او با مقوله «خبر» به راحتی شوخی میکرد، بر همین اساس در برنامهای بهنام «خبر در شصت ثانیه» و بعد «خبر در شصتهزارثانیه» اخبار را به طنز، آلوده کرده و به سمع شنوندگان عزیز میرساند.
او در نقد بیپروا و بیملاحظه بود و تا جایی که برایش مقدور بود موی دماغ همه مسئولین جمهوری اسلامی شد و عملکردشان را نقد کرد، چه آن زمانی که ایدههایش در قالب کاریکاتور روی جلد و پشت مجله گلآقا به چشم میخورد، چه زمان حضورش در رادیو.
مرحوم حسین هاشمی مثل طنزنویسهای مزلف امروزی نبود که به کار و بارشان مشغول باشند، در کنارش طنز را هم ادامه بدهند؛ طنز برای او جدی بود و برای کاری که میکرد ارزش زیادی قائل بود. البته که با مقوله سانسور ارتباط خوبی نداشت. وی معتقد بود «سانسور، خستگی را از تن نویسنده در میآورد!».
او با ابوالقاسم حالت، ابوالفضل زرویی نصرآباد، محمد پورثانی، منوچهر احترامی و سایر اساتید عرصه طنز، معاصر بود. لیکن چنانچه اسنادش موجود است، در زمان حیاتش خود را در ایدهپردازی و تصویرسازی از برخی اساتید خلاقتر ارزیابی مینمود.
او در اواخر عمرش در شمال کشور سکنی گزید و پس از تحمل یک دوره رنج بیماری به رحمت خدا رفت.
امید است که حالا در جای بهتری، در کنار ابوالفضل زرویی نصرآباد و سایر آدمهایی که دنیا را برای بقیه جای قابل تحملتری کردند، عملکرد فرشتهها را نقد کند و خدا را بخنداند.
پایان
برای مطالعه معرفی سایر طنزپردازان ایران و جهان اینجا کلیک کنید.
خدایش رحمت کند که دل جمعی رو شاد می کرد!