سندروم گارفیلد در ایران
سندروم گارفیلد در ایران
نویسنده: بنیامین کلاچاهی ثابت
وقتی که نویسنده خلاق فیلمِ سینمایی «گارفیلد» ایده به ارث رسیدن عمارتی اعیانی به یک گربه را برای خلق فیلمنامهای طنز در نظر گرفت، فکرش را هم نمیکرد که چند سال بعد در ایران جدی جدی بخواهند خانهای را به یک حیوان خانگی واگذار کنند!
اما حالا کلیپی با چنین مضمونی در فضای مجازی منتشر شده که زوجی در ایران یک واحد چند میلیارد تومانی را برای سگ خود خریداری نمودهاند که البته فارغ از حقیقی یا ساختگی بودن آن و یا نظر موافق یا مخالف ما درباره اختیار آنها که کمی جلوتر سراغ آن خواهم رفت، باید پیشتر به نکات دیگری اشاره کنم.
در روزگاری که کارشناسان اقتصادی مشغول بررسی لزوم جمعآوری مالیات از یک خودرو استاندارد یا یک واحد نُقلی اضافه که تنها دارایی و پشتوانه مالی بسیاری خانوادهها از سالها پساندازِ حقوقِ کارمندی و کارگری است، هستند؛ خیال ما راحت است که آقایان به این نکته کُلُفت توجه دارند.
این نکته که اگرچه تمام اعضای این خانوادهها به روشهای مختلفی از جمله قهر با رستوراندارها و هتلدارهای مملکت یا اُنس گرفتن با یک دست لباس و یا با قسم دادن لوازم خانگی مستهلک به دوام آوردن زیر عمل، در به دست آوردن آن پشتوانه مذکور نقش داشتهاند و حتی اعضای بدن اعضای این خانوادهها مانند پاهایی که مسیرهای طولانی را پیاده رفتهاند یا فَکی که برای صرفهجویی در هزینه دندانپزشکی سالها غذا را با یک طرف جویده نیز فردای قیامت به این نقشآفرینی شهادت خواهند داد اما در عین حال هیچ یک از اعضای هیچ کدام از این خانوادهها هیچ نقشی در چندین برابر شدن قیمت خودرو و سر به فلک کشیدن قیمت مسکن نداشتهاند؛ چه بسا که هزینه تعمیر آن خودرو یا بازسازی آن واحد نقلی از توان مالی آنها خارج شده که در نتیجه نمیتوانند از بابتِ افزایش قیمت اموال محدود خود خوشحال باشند.
همچنین در روزگاری که از یک طرف شرایط اقتصادیِ برهه حساس (و موقتی) کنونی چندین سال است امکان پسانداز را یه کوچولو هارد! کرده و از یک طرف دیگر فرهنگ مصرفگرایی (که حتی با دستورات دینی ما نیز مغایرت دارد) در حال تبلیغ است، خیالِ ما راحت است که پژوهشهای همه جانبه و کار کارشناسی دقیق برای تصمیمات آیندهنگرانه اقتصادی اجازه نخواهد داد که تصمیماتی هم سو با ترویج مصرفگرایی گرفته شود.
سندروم گارفیلد در ایران
القصه! در چنین روزگاری که وصف آن به تفضیل گفته شد، حتماً برنامهریزیهای اقتصادی قصد دارند که به سراغِ ثروتهای انباشته و ثروتمندان واقعی بروند و خبرِ خرید خانه برای یک سگ باید حُکمِ «پلیس بیا منو بگیر» را برای مسئولین اقتصادی داشته باشد.
البته که اینجانب با پولدارها مشکلی ندارم و طرفدارِ ایجاد دوقطبی بین آنها با مردم عادی نیستم؛ به خصوص که شب یلدای چهارده سال پیش که با نیّت پولدار شدن فال گرفتم، خوب آمد پس خودم هم یکی از پولدارهای آینده هستم و طبیعتاً اعتقاد دارم پولدارها آزادند که با پول خود هر غَلتی که میخواهند بزنند!
اما مسئله اثرات جانبی این غَلتهاست. برای مثال شما حتی اگر بخواهی سکانس آتش زدن کوهی از پول توسط «جوکر» در فیلم «شوالیه تاریکی» را هم بازسازی کنی اختیار پولت را داری اما این وسط اداره محیط زیست وظیفه دارد بیاید یقه شما را بگیرد که آیا ما خودمان توی هوا کم آلاینده داریم که شما هم برداشتی آن را بیشتر میآلایی!
همچنین در روزگاری که تبلیغ یک نوع از سبک زندگی به اصطلاح لاکچری و غیر قابل دسترس، نسل جوان در حال مبارزه با مشکلات اقتصادی را محاصره کرده و روانشناسی زرد و گاهی قهوهای با آن متحد شده تا آنها را با احساسِ سرخوردگی شدید مواجه کند، انتشار چنین فیلمی میتواند تیر خلاص بر امنیت روانی انبوه جوانهایی باشد که تأمین مسکن بزرگترین چالش اقتصادی آنها در زندگی است.
به علاوه از آنجایی که بزرگترین آرمان حال حاضر نوع بشر، دیده شدن به هر قیمتی شده، عدم برخورد با این حرکت میتواند آن را به سرعت شایع کند و بعید نیست همین روزها شاهد کلیپهایی با تیترهایی چون افتتاح آژانس گردشگری برای خوکچه هندی، برگزاری کنسرت با اجرای اُستاد گربه لامیورزاده و یا جشن فارغالتحصیلی تمساح پوزه بلند در مقطع دکتری باشیم که اسم پیشنهادی اینجانب برای مجموع چنین اقداماتی «سندروم گارفیلد» در ایران است.
لازم به ذکر است همزمان با نوشتن این مطلب، خبر بازداشت و پلمپ دفتر املاکی که اقدام به عقد قرارداد برای فروش خانه به سگ کرده بود، منتشر شد که البته با توجه به فاقد اعتبار اعلام شدن آن قرارداد از سگ مذکور خواهشمندیم بیخودی توی این گرما و ترافیک، ماشین را آتیش نکند و تا کلانتری نرود که بخواهد آن سند را گرو بگذارد.
پایان
برای مطالعه سایر مطالب اینجا کلیک کنید.