منم که شهره شهرم به نان درآوردن

 

منم که شهره شهرم به نان در آوردن
و برج‌هاى سمج را به آخر آوردن

اداره رفتن و بعدش يکي دوتا شرکت
سپس مسافر از آن ور به اين ور آوردن

براى شهريه دادن به چند دانشگاه
لباس و ادکلن از قشم و بندر آوردن

سه چار شيفته از خود پدر در آوردم
به قصد مرغ و عدس تا چغندر آوردن

از ازدواج به اين ور وظيفه‌ام شده است
شبيه غولِ چراغ آرزو بر آوردن

طلا و هرچه ملاک کلاس و شخصيت است
بنا به امر و تقاضاى همسر آوردن

کتاب و تبلت و گوشي و بستنى قيفى
براى سام و ثر?ّا و اصغر آوردن

براى زهره و دامادِ لنگر اندازم
هميشه از سر بازار کنگر آوردن

خلاصه کار من اين روزها همين شده است
به هر درى زدن و جيب پُرتر آوردن

 

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=313254
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.