خودتان شگرد بسازيد
اگر يادتان باشد، در يادداشت «با کلمات بازي کنيم» گفتيم که بازيهاي کلامي و زباني انواع گستردهاي دارد که براي بعضي از آنها اسم هم گذاشتهاند. باز هم اگر يادتان باشد، قرار گذاشتيم که در آينده دربار? انواع بازيهاي زباني بيشتر صحبت کنيم. بسيار خوب، الان همان آينده است! پس اين چند بيت را بخوانيد تا به سراغ اصل مطلب برويم:
با منِ دلخسته اي دلدار! جنگيدن چرا؟
تو غزال گلشن حُسني، پلنگيدن چرا؟
با مسلمانان مسکين کافريدن بهر چه؟
با گرفتاران مستضعف فرنگيدن چرا؟
مينگاهي بر من و ميالتفاتي با رقيب
با من يکرنگ اي رعنا دورنگيدن چرا؟
در اين سه بيت، بعضي از واژهها توجه ما را جلب ميکنند. شايد بشود گفت که اصلاً کار اين واژهها جلب توجه است و شاعر آنها را براي همين ساخته است. «واژهسازي» يکي از انواع بازيهاي زباني است که خودش هم انواع مختلفي دارد. ابياتي که خوانديد پر بود از فعلها و مصدرهاي جعلي که به معناي واقعي «مشت نمون? خروار» هستند. چرا؟ چون شاعرش کلاً اينکاره است! آنکاره نه ها؛ اينکاره! متخصص ساختن فعلها و مصدرهاي جعلي. شاعرش کيست؟ جناب «طرزي افشار».
شايد شما هم در نوشتهها يا مکالمههاي روزانهتان گاهي واژهسازي کرده باشيد و پيش خودتان حسابي حال کرده باشيد که «عجب حرکت خفني زدم!» اما بدانيد و آگاه باشيد که طرزي افشار حدود چهارصد سال پيش، ديوان شعري در سيصد صفحه پر از غزل، قصيده، قطعه و رباعي نوشته است و در تمام ديوان از اين شگرد استفاده کرده است. شايد قبل از او هم کسي اين کار را کرده باشد اما مطمئناً نه به اندازهاي که طرزي انجام داده است؛ يعني استفاده از مصدرهاي جعلي، بيشترين تکرار را در ديوان او دارد. بيت ديگري از او بخوانيم تا سبک و شيوهاش را بهتر بشناسيم:
اي کم نما ديدار من، بسيار ميمُشتاقمت
ميسُندُري هر بار اگر صدبار ميمشتاقمت
«اي که کم به ديدار من ميآيي، بسيار مشتاق [ديدار] تو هستم.» جملهاي که خوانديد، شکل سالم مصرع طرزي افشار است. واژهها و جملهبنديهاي شعر طرزي قواعد زبان را بههمميريزد اما اين بههمريختگي را نميتوانيم ضعف تأليف حساب کنيم! چرا؟ چون مخاطب متوجه ميشود که اولاً شاعر به عمد اينگونه نوشته است، ثانياً قدرتمندانه اين کار را کرده است؛ يعني علاوه بر اينکه ضعف به حساب نميآيد، نشاندهند? قدرت شاعر است. قدرتي که نتيج? تسلط و اشراف شاعر بر زبان و کلام است. فعل «ميسُندُري» ريش? ترکي دارد اما به شيو? دستور زبان فارسي ساخته شده و به معني «خاموش ميکني» به کار رفته است. شاعر که متولد اروميه است، بارها از زبان ترکي استفاده کرده و مصرعهاي زيادي را دوزبانه نوشته است. باز هم اگر يادتان باشد، پيشتر دربار? طنز دوزبان? جناب «ابوالقاسم حالت» کلي گپ زده بوديم.
مصدر جعلي
مصدر جعلي چيست؟ واژهايست که قيافهاش شبيه مصدر است اما مصدر نيست! مثلاً اگر به يک «اسم» فارسي يا هر واژ? غيرفارسي، نشان? مصدر بچسبانيد، يک مصدر ساختگي داريد. مشکل شد دوتا! مگر مصدر واقعي چه شکلي است!؟ مصدرِ درست و حسابي از بن فعل فارسي ساخته ميشود، نه مثل مصدرهاي جعلي که از اسم يا واژههاي غيرفارسي ساخته شدهاند. با اين توضيحات، واژههايي مثل فهميدن، رقصيدن و جنگيدن هم مصدر جعلي هستند اما چون از آنها زياد استفاده کردهايم، ديگر برايمان عجيب و غريب نيستند و قطعاً نوشت? ما را بانمکتر نميکنند. پس طنزپرداز بايد نشان دهد که چند مَرده حلاج است. برگرديم به شعرهاي طرزي افشار تا ببينيم او چند مرده حلاج است:
تو پادشاه حُسني و من ميگدا?َمت
دشنام ميدهي و من از جان دعايمت
«ميگدايمت» يعني گداي تو هستم يا گدايي تو را ميکنم و «دعايمت» يعني دعاگوي تو هستم؛ اين همان قدرت شاعر است که دربارهاش حرف زدم. اسم، صفت يا هر واژ? ديگري را به طرزي افشار بدهيد و از او فعل تحويل بگيريد! اين فرمول شاعر براي واژهسازي است. چرا ميگويم «فرمول»؟ چون در اين بينظمي و قاعدهگريزي، نظمي پنهان کرده است و انگار براي واژهسازيهايش قاعدهاي دارد؛ تا جايي که شايد بشود براي نوشتههاي طرزي، دستور زبان نوشت! اين قانونمندي نشان ميدهد که هرچند ظاهر کارش شبيه شوخي است، اما او کارش را کاملاً جدي گرفته است؛ و هرچند از زبان بههمريختهاي استفاده کرده اما از باقي عناصر شاعري کم نگذاشته است. خودش هم گاهي به اين موضوع اشاره ميکند؛ اين يک نمونهاش:
گرچه طرز نو اختراعيدم
جانب نظم را مُراعيدم
طرزي مثل من اهل سفر بود. ميشود گفت که من و طرزي در سفريم، مگر اينکه خلافش ثابت شود! اما تفاوت ما در اين است که من با عکس و فيلم از سفرم ياد ميکنم و طرزي با شعرها و مصدرهاي جعلي شيرينش:
باز از همدان سوي صفاهان سَفَريدم
بيراحله و زاد، خرامان سفريدم
ياران سفريدند به جمع?ّت و من هم
يک قافله با حال پريشان سفريدم
صفاهان که همان اصفهان باصفاي خودمان است اما در نسخ? ديگري از اين شعر، مبدأ سفر فرق ميکند و مصرع اول «از بلد? قزوين به صفاهان سفريدم» است. مصرع دوم هم در نسخهاي به شکل «بيخرجي و بياسب خرامان سفريدم» آمده است. اينها را گفتم که بعداً نگوييد فلاني در يادداشتش يکطوري نوشته و ما در فلانجا طور ديگري خواندهايم. دليل اين اختلافها معمولاً تفاوت در بعضي نسخهها است؛ البته که در اين دو نسخه تفاوت معنايي خاصي نميبينيم و فقط مبدأ سفر فرق ميکند. ضمناً يادتان باشد نسخهاي که ما ميگوييم، هميشه معتبرتر است؛ خير سرمان الان حکم استادي داريم ديگر! اما از مقصد سفر بخوانيد که گاهي بر اساس دلتنگي انتخاب ميشود:
دلم گرفت ز جاها چرا نَتَبريزم؟
گشاده دل بود آنجا چرا نتبريزم؟
عليالخصوص يخيدم ز اردبيليدن
براي جذو? موسي چرا نتبريزم؟
شايد ما هم از «يخيدم» و امثال آن بارها استفاده کرده باشيم و خيلي واژ? عجيبي نباشد اما واژههاي «نتبريزم» و «اردبيليدن» خيلي خاص و خوب هستند؛ خصوصاً اردبيليدن که به معني «به اردبيل رفتن» يا «در اردبيل بودن و ماندن» است. باز هم توجه شما را به باقي واژهها و اجزاي شعر جلب ميکنم تا ببينيد که حواس شاعر به همه چيز بوده و فقط درگير بازيهاي زباني نشده است.
آفت بازيهاي زباني
يکي از آفتهاي بازيهاي زباني آن است که شاعران و طنزپردازان ناواردي مثل من (دارم شکستهنفسي ميکنم!) وقتي مشغول اين بازيها ميشوند، از شيرينکاريهايشان آنقدر ذوق ميکنند که يادشان ميرود شعر اجزاي ديگري هم دارد و بايد آنها را هم تقويت کرد. اگر توانستيم در مجموع شعر خوب و قابل توجهي بنويسيم، آنوقت شايد بتوانيم مفاخره کنيم؛ مثل طرزي افشار که حسابي مفاخره کرده است. وقتي شاعر در شعرش به خودش حال بدهد و از خودش تعريف کند، ميگويند «مفاخره» کرده است. طرزي هم که خوب ميدانسته چه کار کرده، حسابي براي خودش نوشابه باز کرده است. چند نمونه از مفاخرههايش را بخوانيد و کيف کنيد:
به طرز تازه طرزي ميطرازد هر زمان طرزي
ز حق مگذر حسودا گفت? طرزا صفا دارد
*
آب از دهانِ قافيهسنجان فروچکد
چون بشنوند طرز نو آبدار من
*
هر يکي از شعرا ما اخذ يکدگرند
طرز طرزيست کز آنها همه ممتاز آمد
*
تو را طرزيا صدهزار آفرين
که طرز غريبي جديديدهاي
بهتر است پروند? طرزي افشار را ببنديم و کنار بگذاريم. خودتان برويد و ديوان او را بخوانيد. ديوان طرزي افشار به تصحيح محمد تمدن در اينترنت پيدا ميشود؛ البته تا وقتي که مورد صيانت قرار نگرفتهايم و به اينترنت آزاد دسترسي داريم!
مصدرهاي جعلي در طنز معاصر
درست است که جناب طرزي در ساختن مصدرهاي جعلي سنگ تمام گذاشته و نمايشي قدرتمندانه داشته است اما دليل نميشود که ديگران حق نداشته باشند از اين شگرد استفاده کنند! اتفاقاً برعکس؛ اين حرفها را زديم تا بگوييم شما هم ميتوانيد در آثار طنزتان گاهي از واژهسازي و مصدرهاي جعلي استفاده کنيد؛ مثل وقتهايي که در صحبتهاي عادي و روزانهمان استفاده ميکنيم، مثل ديالوگهاي بعضي از سريالهاي کمدي در سالهاي اخير و مثل بعضي از طنزپردازان معاصر!
چو از جام عشقت شرابيدهام
ز سوز فراقت کبابيدهام
ز ديوانگي با کلنگ غمت
رواق دلم را خرابيدهام
من از دام عشقت نگردم رها
که با تار زلفت طنابيدهام
تو از جور بر من گناهيدهاي
من از مهر بر تو صوابيدهام
وکيلا! تو هم باش در فکر من
که من هم تو را انتخابيدهام
ز درد گراني به جدّم قسم
شب و روز خيلي عذابيدهام
اين ابيات را زندهياد محمدحسن حسامي محولاتي نوشته است. البته اين شعر طنز ادامه دارد اما به دو دليل در بيت «گراني» توقف کردم. يکي اينکه بدانيد گراني فقط براي ديروز و امروز نيست و سالهاست که طنزپردازها دربارهاش نوشتهاند و خواهند نوشت. شايد بشود گفت که «در بند آن مباش که مضمون نمانده است» مختص «زلف يار» نيست و دربار? گراني و موضوعات ديگري هم صدق ميکند. دليل دوم هم يادآوري يکي ديگر از شگردهاي طنزپردازي است. «به جدّم قسم» شما را ياد کدام شگرد مياندازد؟ بله، استفاده از تعابير عاميانه که در يادداشت «هرکه را طاووس خواهد» مفصل دربارهاش حرف زدم. هدف از يادآوري هم اين است که سعي کنيم در طنزهايمان، همزمان از شيوهها و تکنيکهاي مختلفي استفاده کنيم تا نوشتهمان غنيتر شود. بعضي از تکنيکها را قبلاً گفتيم و باقي آنها را بعداً خواهيم گفت. نوشتن را شروع کنيد، سعي کنيد ترکيبي بزنيد و خودتان شگرد بسازيد.
روحالله احمدي، دفتر طنز حوزه هنري
قسمتهاي ديگر شگردهاي طنز نويسي را بخوانيد:
قسمت اول، اغراق کنيد و طنز بنويسيد
قسمت دوم، بياييد با نقيضه طنز بسازيم
قسمت چهارم، اهميت کنايه در طنز
قسمت پنجم، هر که را طاووس خواهد …