نگاهي به «طنز» در شعرِ «منوچهر نيستاني»، قسمت چهارم
اشاره: بررسي طنز در شعر «منوچهر نيستاني»، در دو بخش محتوايي و ساختاري صورت گرفته است. نخست در تحليلي مضموني و محتوايي، ضمن ارائه نمونههايي از طنزآفريني در شعر اين شاعر معاصر، به بررسي مفهومي و محتوايي اشعار طنز و طنزآميز منوچهر نيستاني پرداخته شده است. در بخش بعدي، با توجه به برخي ابزارها و شگردهاي ساخت طنز، بهرهگيري شاعر از اين شيوهها در طنزآميز کردن شعر مورد تحليل و بررسي قرار گرفته و نمونههايي از سرودههاي طنز و طنزآميز نيستاني ارائه شده است.
بخش چهارم اين مقاله را در ادامه ميخوانيد.
پيشتر گفتيم که زندهياد عمران صلاحي، شاعر و طنزپرداز معاصر، طنز را مهمترين مؤلفه شعرهاي نيستاني ميداند. (صلاحي، ۱۳۸۵: ۲)
در شعر «قهوهخانه» نيز فضاسازي و تصويرسازي هنرمندانه منوچهر نيستاني با نگاه باريکبين يک منتقد اجتماعي همراه ميشود؛ منتقدي که نگرش و دغدغههاي آدمها را در محيطي عادي و عمومي به تصوير ميکشد و البته آن را با تعريضي رندانه توأم ميکند:
چشمها خسته، چهرهها بيمار
حرف خشکيده بر لبان خموش
قص? ناتمام مرشد را
غرق حيرت، همه، سراپا گوش:
«مرگ سهراب يل به دست پدر
رستم و ماتم و شکيبايي
قص? وعد? حکومت ري
دشت رنگين ز خون پاک امام
(واي از اين جيفه؛ مال دنيايي!)
زال دستان و قص? سيمرغ
شيخ صنعان و
عشق و رسوايي…»
مشتري، غرق نقل مرشد پير
قهوهچي ميرسد:
«عمو! چايي…»
…
پرس? بچهگربهاي، هر سو
بندبازي عنکبوت به تاق
پچپچ از مرگ و مير بر سر آب
صحبت از جنگ و قيمت ارزاق!
سرِ زا رفتنِ زن ارباب…
(نيستاني، ۱۳۸۴: ۱۴۷)
در اين شعر ميبينيم که شاعر چگونه روايت شاعرانهاش را با در کنار هم قرار دادن روايتها و قصهها و افسانههايي چون «مرگ سهراب يل به دست پدر»، «قص? وعد? حکومت ري»، «زال دستان و قص? سيمرغ»، «قص? هفتگنبد بهرام»، «بندبازي عنکبوت به تاق»، «پچپچ از مرگ و مير بر سر آب»، «صحبت از جنگ و قيمت ارزاق» و «سر زا رفتن زن ارباب» گره ميزند و فضاي طنزآميز ميآفريند؛ فضايي که با درهمآميختگي افسانهها و اسطورهها با دغدغههاي روزمره مردم شکل گرفته است.
همچنين در اين شعر و برخي ديگر از اشعار نيستاني، کلمات و تعابير روزمره و عادي راه يافتهاند؛ کلماتي که –در نگاه مرسوم- شاعرانه نيستند اما نيستاني آنها را شاعرانه کرده است، و همين استفاد? بجا از کلمات روزمره و عادي و در کنار آن، بهرهگرفتن از زبان گفتار مردم کوچه و بازار و نزديک شدن به حرفزدنهاي عادي ايشان، گاهي منجر به ايجاد لحني طنزآميز و فضايي طنزآلود همراه با نوآوري و تازگي شده است.
نويسند? يادداشت «نگاهي گذرا به يک مجموعهشعر و خاطر? شاعري که ناتمام ماند»، دربار? مجموعه شعر «ديروز- خط فاصله» که مهمترين اثر شاعر بهشمار ميرود، مينويسد: «در يک نگاه گذرا، نيستاني را در مجموعهشعر ديروز- خط فاصله شاعري مييابيم نيمايي و معاصر و از ديگرسو شاعري که با همان قوالب شعري گذشتگان، عواطف، احساسها و تاثيرپذيريهاي خود را از محيط اجتماعي بيان ميدارد اما ميکوشد اين قوالب شعري کهن، رنگ و لعاب نو و معاصر داشته باشند و به صورت ابزاري نو و معاصر براي بيان و ارائ? دردها و نيازهاي اجتماعي معاصر انسان عمل کنند و ميکوشد هم «گذشته» را عاشقانه دريابد و هم در «اکنون» خود هميشه «نو» باشد. با پيروي از همين اصل منطقي بود که اجتماع و دغدغههاي انسان معاصر جامعهاش را به دقت زير نظر ميگرفت و در شعر خود بازميتابانيد.» (نوريزاده، ۱۳۸۲: ۴۳)
«باغ ديوار به ديوار بهشت» عنوان شعري از همين مجموعه است که از شعرهاي طنزآميز نيستاني هم بهشمار ميرود. اين شعر چنين آغاز ميشود:
سايههاي من و او
که جدايان رهايانيم اکنون، هريک
يله در مرتع فيروزها?ِ گمنامي، آن سوي غروب-
عاقبت روزي -يک روز بلند-
هر دو در نقط? مهجوري، با هم
وعد? ديداري، گويا، با هم دارند (نيستاني، ۱۳۵۰: ۲۴)
م. آزاد اين شعر را «طنزي سياه» ميداند «در بيهودگي و ابتذال روزگار نوکيسهگي و تازهبهدورانرسيدگي» که «زباني زهرآگين و زخمزن» دارد. او «باغ ديوار به ديوار بهشت» را «دوزخ اين سرنوشت محتوم» قلمداد ميکند و ميافزايد: «فرازهايي از طنز اين شعر بهاصطلاح موضوعيت کامل دارند و به شعر جهت و معنا ميدهند.» (آزاد تهراني، ۱۳۸۲: ۳۲)
در اين شعر، «نيستاني با طنز صميمي و گاه ويرانگر خود، يک زندگي نمادين در آن سوي زمان را به نقد و سخره ميگيرد:
سايههامان – ما جدايان رهايان، امروز-
در شبي، آخر
در لباس رسمي
(پوشش ساي? من: نيمتنه دمداري
از پارچ? اعلا، ماهوت سياه
و کلاه سيلندر (صيقلي، با چه درخشندگي و برقي
– در پرتو ماه)
و عصا…
دستکشهايي از چرم سمور…
و گلي بر يقه براق…
پوشش ساي? او
ساتن آبي کمرنگي با دامن پرچين بلند
و کلاهي پردار
و ز هر سنگي -با هر رنگي- زينتي کرده
و به دست و کمر و سينه و بازو و سر و ساق زده
و بدين هيأت ما -سايههاي من و او-
از در شرقي دوزخ،
(ساي? دستش در ساي? دست چپ من حلقه شده)
با طمانينه و ترتيبي خاص…
پاي در حلق? ياران در آن جاي فراز آمده
خواهند نهاد…
(نيستاني، ۱۳۸۲: ۴۳)
اشرافيت رنگپريده و محتضر را نقادي ميکند و آنگاه که ابتذال و کسالت آن را به توصيف کشيد، براي شعرهاي نسرودهاش که «در انبان ضميرش پوسيده» است سوگواري ميکند:
من در آن روز غزلهايم را
-کز سر نوميدي، گاهي، در سايه ديواري گفتم؛ رفتم-
شعرهايي که در انبان ضميرم پوسيد
شعرهايي که در انبوه خيالات حقيرم گم شد
شعرهايي که نه بر کاغذ آمد هرگز
شعرهايي که ربود از من غارتگر روز
شعرهايي که چو شهري در من پر و
پر همهمه
دريا درياست
همه را از تو
– تو اي سايه با من آن روز!
با چه اميدي
– آوازکنان–
خواهم خواست…
(همان: ۴۴)
طنز صميمانه و شاعران? نيستاني، چيزي بود که بهراحتي ميشد از لابهلاي واژههايي که بر زبانش جاري ميشدند دريافت. اين طنز شاعرانه در همهجاي شعر او نيز نمود يافته است.» (نوريزاده، ۱۳۸۲: ۴۴،۴۳)
شاعر با در کنار هم قرار دادن متضادهايي مانند بهشت و جهنم يا روشنايي و تاريکي، چه در ظاهر الفاظ و چه در بطن شعر، تاکيدهايي رندانه بر «تضاد» دارد. او همچنين با جزئينگري و شرح دقيق فضا با هم? جزئياتش، موقعيت طنزآميز را به بهترين وجه براي ما ميسازد.
«طنز شعر در اينجاست که زخم ميزند:
از پس ميل? زندانشان
– باغ موعود بهشت –
هريک از زندانيها
با بهت (يحتمل با حسرت)
ما را
خواهد نگريست
و در آتش شدن ما را
ما جادويان
ما خليلان را با هم
که وفاداري را
همهجا
حتي در قعر سقر
مغتنم ميداريم…
فراز پاياني شعر، جان کلام شاعر است، غبني عظيم از:
شعرهايي که در انبان ضميرم پوسيد
شعرهايي که در انبوه خيالات حقيرم گم شد…
(نيستاني، ۱۳۸۲: ۴۳)
آيا شعر «باغ ديوار به ديوار بهشت» شکواييهاي دردمندانه نيست؟
طنز نيستاني با همه ظرفيتش آشکار ميشود…
ادامه دارد
منابع:
– باباچاهي، علي، گزينه اشعار منوچهر نيستاني(پيشگفتار)، انتشارات مرواريد، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۴.
– صراف، غلامرضا، يادداشت «خط فاصله- امروز»، فصلنامه گوهران، ش۲، تهران، زمستان۱۳۸۲.
– صلاحي، عمران، مصاحبه، وبسايت ايلنا، تهران، ۱۳۸۵.
– مشرف آزاد تهراني، محمود (م. آزاد)، يادداشت «فضاهاي تازه شعر منوچهر نيستاني»، فصلنامه گوهران، ش۲، تهران، زمستان۱۳۸۲.
– نيستاني، منوچهر، گزينه اشعار، به کوشش علي باباچاهي، انتشارات مرواريد، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۴.
مجتبي احمدي، دفتر طنز حوزه هنري