عشق محصل
به درد عشق تو مهپاره، مبتلا شدهام
دچار وسوسه و فتنه و بلا شدهام
براي اينکه توجه کني به عاشق خود
دو هفته است که آرتيست سينما شدهام
ز درس خويش، عقب ماندم و شدم مردود
ز غم چو کاغذ دفترچه تو «تا» شدهام!
ز بس که ناله کنان در پي تو ميآيم
گمان برند خلايق که من گدا شدهام!
براي اينکه مرتب رخ تو را ببينم
لبوفروش سر کوچه شما شدهام!؟
ماهنامه توفيق، آذرماه سال ۱۳۴۶