خليج فارس
اندازه تُمب کوچکت دنيا نيست
تاريخ تو قدّ صخرهها طولانيست
با دشمن بيآب بگوييد نيا
در قعر خليج فارس ديگر جا نيست!
*
هشدار به حرف مفتي و أب جدتان!
ايران قَدَر است نيست پس هم قدِتان
اينقدر به نام او تعارض نکنيد
يک روز خليج فارس ميبلعدِتان!
*
حاجت به کمي غبار روبي داريم
در سينه اگر داغ جنوبي داريم
کف روي خليج را گرفته چنديست
با اين همه کف، بزن بکوبي داريم!
*
با موج به صخرههاي مرجان زده است
از دشمن خسته است طوفان زده است
دريا همه را به «کيش» خود پندارد
انگار که خورده و ني اَنبان زده است!
*
در دامن تو لفظ دَري شکل گرفت
افسانه آدم و پري شکل گرفت
روي گسلات خليج خوش قامت فارس!
شد زلزله، رقص بندري شکل گرفت
*
چنديست که خواب رفته چشم عسلت
صد شکر از اينکه سر نرفته اجلت
بيدار شو اي خليج خون و قاچاق
تا شب نبرند زيرآبي دکلت!
*
از روز ازل که خيس شد خواب خليج
گفتند: «خليج فارس»، اعراب خليج
هر قدر که زخم هم به نامش بزنيد
از چشم شما شورتر است آب خليج!
*
ديريست زباله دور مياندازيم
در ساحل و در عبور مياندازيم
از بس که نمک دارد درياي جنوب
داريم خيارشور مياندازيم!
*
از متن، هميشه بيشتر حاشيهاش
خون عرب و عجم بهاي ديهاش
هر کس که خليج فارس را ميخواهد
هم وزن زمين است طلا مهريهاش