آینده طنز ما بسیار خطرناک است!
پای صحبت «عباس حسیننژاد»؛ یک ناشر، مدیر و طنزپرداز
گزارش ضمیمه «قفسه کتاب» روزنامه جامجم منتشر شده در تاریخ سهشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱:
دفتر طنز حوزه هنری تهران، طبقهسوم، محل دیدار ما بود با آقای عباس حسیننژاد؛ فضایی که طنازانه بود و به دور از خشکی و رسمی بودن؛ روی میز اتاق با سه کاسه سفالی رنگارنگ تزئین شده بود: یک کاسه تیلههای رنگارنگ، یک کاسه صدف دریایی و یک کاسه پر از اسمارتیزهای رنگی.
گفتوگویمان ۱۴۰دقیقه به طول انجامید و حاصل آن، کلماتی شد که در اینجا به ثبت رسیدند.
از تولد کلمات کتاب «مناجات» برایمان بگویید.
به نظر من زندگی تمامش یک اتفاق است. این که انسان چهموقع در چه راهی قرار بگیرد، همه یک اتفاق است.
شما نگاه کنید من کتاب مناجات را چطور نوشتم؟ کی فکر میکردم از روی توییتهایی که مینویسم، کتاب مناجات نوشته شود و بعد تعداد خوانندگان و مخاطبانم افزایش پیدا کند.
یک نویسنده و شاعر نباید ذوق خودش را پنهان کند. نوشتن مناجات همهاش لطف خدا بود و من در این باره ذرهای شک ندارم.
من چند سالی هنگام سحر ماه مبارک رمضان در فاصله بین اذان صبح تا خواندن نماز، توییت مینوشتم و بعد تصمیم گرفتم به کتاب تبدیلش کنم.
همه این مراحل از نوشتن تا صفحهآرایی، چاپ و بعد تبلیغ و توزیع کتاب، همه به لطف خدا و به صورت کاملا اتفاقی انجام شد. انگار یک مسیری بود که خداوند تعریف کردهبود و باید از این طریق انجام میشد.
چه شد وارد کار نشر شدید؟
من نشر را خیلی دوست داشتم و به این جمله عمیقا معتقدم که کتاب وجه متعالی فرهنگ است و چیزی که در تاریخ میماند، کتاب است.
به رغم تمام پیشرفتها در عرصه مجازی و الکترونیککردن کلمات، جادوی کتاب هیچ وقت از بین نمیرود.
همین جادو بود که من را گرفت و پیش برد. بنابراین پیگیری کارها برای دریافت انتشارات یک علاقه کاملا شخصی بود.
این علاقه شخصی مایه اقتصادی نمیخواست؟
شاید باورتان نشود، من مایهای نداشتم ولی پیش رفت. وقتی میخواستم انتشارات را قبول کنم، رفتم پیش یکی از دوستان و ایشان به من توصیهای کرد، گفت: «شما جوان هستید اگر خلاقیت به خرج دهید، با دو سه تا کتاب، کار نشرتان میگیرد؛ ولی اگر خلاقیت نداشتهباشید، ۳۰ سال به صورت یکدست پیش میروید بدون اینکه پیشرفت خاصی داشتهباشید».
به نظر من نشر هم مثل آدمهاست. همه نشرها، مثل آدمها، یک نقطه عطفی دارند. خیلی وقتها، آدمها در مسیر پیشرفتشان یک جرقهای میخورد و مسیرشان کاملا تغییر میکند.
ما در نشر پرنده به دنبال نقطهعطف هستیم. ما نشر عمومی هستیم و سعیمان بر این بوده که به دنبال ژانر خاصی نباشیم.
همین الان کتاب موراکامی در حدود ۵۰ روز به چاپ دوم رسیدهاست، آن هم در فاصله زمانی بسیار کم. ما این کتاب را مستقیم از ناشر خارجی خریدیم و جناب آقای دکتر حسینی به سرعت از ژاپنی ترجمه کردند و روانه بازار کردیم که با استقبال بسیار خوبی هم روبهرو شد. نشر، کار عشق است.
البته که عشق هم باید با پشتوانه باشد و همچنان بر همان صحبتی که کردم هستم که لطف خدا در قرار گرفتن این مسیر برای من خیلی مؤثر بودهاست.
چرا انتشارات «پرنده»؟
صاحب امتیاز قبلی انتشارات، آقای هادی خورشاهیان بود که حدود ۸ سال پیش به بنده منتقل شد؛ ایشان فرزند شهید هستند و صاحب قلم.
او هر وقت کتابی مینوشت، جمله صفحه تقدیمش این بود: «تقدیم به پدرم که در سومار ۶۱ پرنده شد. » این کلمه «پرنده» که برای انتشارات انتخاب کردهبود از همین جمله گرفته شدهاست.
چرا زبان ژاپنی را انتخاب کردید؟
من کلا دنبال انتخاب زبان دوم بودم. من برای انتخاب رشته ۵۰ زبان را انتخاب کردم. ژاپنی انتخاب اولم بود.
یعنی زبان ژاپنی هم برحسب اتفاق بود؟
بله، البته من بسیار به یادگیری زبان دوم مشتاق بودم، منتها با قبول شدن در رشته زبان ژاپنی، واقعا دچار ذوقزدگی شدم.
ورود به دنیای ژاپن چه اتفاقات دیگری را برای شما رقم زد؟
خانم صبا بابایی (کونیکو یامامورا) استاد ما بودند. خدا رحمتشان کند.
آشنایی با استادان ژاپنی، با فرهنگ ژاپنی، با ادبیات ژاپن برای من بسیار جذاب بود. دنیای عجیبی بود. با اینکه ورود به این رشته از بیرون بسیار ترسناک بود ولی درونش آرامش خاصی داشت.
به خاطر آشنایی با ادبیات ژاپن که کوتاهنویسی و هایکو جزء اصلی ادبیاتشان هست، قلم من هم به سمت کوتاهنویسی تقویت شد. به دلیل علاقه خاصی که به هایکو داشتم برای معرفی درست این سبک شعری در زبان فارسی، برای اولین بار مدخل معرفی هایکو در ویکیپدیا را من نوشتم.
از دفتر طنز و ایدههایتان برای آینده بگویید.
ایده خاص ما توسعه محافل طنز استانی است که بسیار جدی دنبال میکنیم.
گسترش طنز رسمی در جامعه، هدف دیگری است که برای آن در حال تلاش هستیم.
طنزی که الان در شبکههای اجتماعی و فضای عمومی ما رواج دارد، طنز لغو است.
طنزی است که اصرار بر این دارد با فضای جنسی جذابیت خودش را حفظ کند و این برای آینده طنز ما بسیار خطرناک است.
ما نیاز به طنز رسمی داریم. اینکه اصلا ما تیمی داشتهباشیم که لطیفهساز باشد. لطیفه گفتن بسیار سخت است.
خدا رحمت کند آقای زرویی میگفت: «من حاضرم همه کارهای طنزی را که نوشتهام بدهم و یکی از این لطیفههایی که بین مردم دست به دست میشود، مال من بشود».
رسانهملی نماد طنز رسمی ماست. ما طنز بیبخار نمیخواهیم، طنزی که مؤثر واقع نشود نمیخواهیم. هم بخنداند، هم مؤدبانه باشد. ما در هجوِ دشمنان بسیار عقب هستیم، مسألهای که حضرت آقا هم روی آن تأکید دارند.
اگر بخواهیم طنزنویس شویم، چه کنیم؟
اولا: کتاب بخوانیم، حتی اگر در حد نوکزدن هست، بخوانیم.
ثانیا: ما باید از راه رفته دیگران باخبر شویم. نیاز جدی داریم بدانیم آثار چه کسانی را ببینیم. باید در این زمینه راهنما داشتهباشیم.
ثالثا: سایت مکتب مهر را ببینید. چند بسته برای آموزش طنزنویسی روی سایت بارگذاری شدهاست که علاقهمندان به طنزنویسی میتوانند از این مطالب استفاده کنند.
۳ فرد تاثیرگذار در زندگی من
ابوالفضل زرویی نصرآباد
۱۵اردیبهشت ۱۳۴۸ به دنیا آمد و در ۱۰آذر ۱۳۹۷ در احمدآباد مستوفی به رحمت خدا رفت. او طنزپرداز ایرانی بود که برگزیده اولین دوره جشنواره شعر فجر در بخش طنز شد.
منوچهر احترامی
۱۶تیر۱۳۲۰ در تهران زاده شد و ۲۳بهمن۱۳۸۷ به رحمت خدا رفت. مجموعه کارهای «حسنی نگو یه دستهگل» او از دهه۶۰ تا امروز یکی از محبوبترین کتابهای کودکان بهشمار میرود.
عبید زاکانی
نویسنده و لطیفهپرداز ایرانی قرن هشتم هجری است که طبق قراین موجود در اواخر قرن هفتم یا اوایل قرن هشتم ه. ق. در یکی از توابع قزوین چشم به جهان گشود.
نجمه نیلیپور – منتقد ادبی
پایان
برای مطالعه سایر گفتوگوها اینجا کلیک کنید.