رباعيهاي طنز
هر چند که با دست من آغاز شده
اين عشق دوباره دردسر ساز شده
از هيچ رساندمش به اينجا، حالا
مرغ خودمان براي مان غاز شده!
*
از راه رسيديم، توقف کرديم
هي رفتن را به هم تعارف کرديم
دل دل کرديم،عاقبت يکدفعه
راه افتاديم…تق! تصادف کرديم!
*
امروز که عاشقي فراگير شده
کار زن و مرد و کودک و پير شده
تا آمدم اقدام کنم، داد زدند:
هي بچه برو! مدرسه ات دير شده!
*
دعوا شده بود بين مردان دهات
يعني چه کسي برندهي ناز نگات..؟
از راه رسديم و دلت را برديم
فرياد زديم: بي خيالش… صلوات!