خانه مصيبت‌زده

درويشي به در خانه‌اي رسيد. پاره ناني بخواست. دخترکي در خانه بود گفت: نيست.

گفت: چوبي هيمه‌اي.

گفت: نيست.

گفت: پاره‌اي نمک.
گفت: نيست.

گفت: کوزه‌اي آب.

گفت: نيست.

گفت: مادرت کجاست؟

گفت: به تعزيت خويشاوندان رفته است.

گفت: چنين که من حال خانه شما را مي‌بينم، خويشاوندان ديگر مي‌بايد به تعزيت شما آيند.

 

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=313779
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.