حکايت سه ماهي بريان
پدر جحي سه ماهي بريان به خانه برد. جحي در خانه نبود. مادرش گفت: اين را بخوريم پيش از آن که جحي بيايد. سفره بنهادند. جحي بيامد دست به در زد. مادرش دو ماهي بزرگ در زير تخت پنهان کرد و يکي کوچک در ميان آورد. جحي از شکاف در ديده بود. چون بنشستند پدرش از جحي پرسيد که حکايت يونس پيغمبر شنيدهاي؟ جحي گفت: از اين ماهي پرسيدم تا بگويد. سر پيش ماهي برده و گوش بر دهان ماهي نهاد. گفت: اين ماهي ميگويد که من آن زمان کوچک بودم. اينک دو ماهي ديگر از من بزرگتر در زير تختند؛ از ايشان بپرس تا بگويند.