غم نامه اين ديار را مي‌فهمد

 

 

طنز، تعالي کلام است. آن جا که کلمه از گفتن باز مي ماند، طنز آغاز مي‌شود. طنزپرداز انسان شجاع و دلسوزي است که چون نمي‌تواند صريح و محکم اعتراض خود را ابراز نمايد، يا در بن‌بست اخلاق و ادب و اصول دست و پاگير تعارفات گير مي‌کند، منظور خود را با لعاب طنز ارائه مي‌دهد.

 

طنزپرداز ِ طنزانديش ما در خطه جنوب استاد راشد انصاري است که عمري با قلم بي پروا و شيرين خود با مردم همدردي کرده است. او بي محابا دوست داشتني است، او به طور شگفت انگيزي باهوش‌ترين پروانه اين بوته زار است. او نيک مي‌داند نوشته‌هايش براي پر کردن صفحات تحميلي نان نيست. او را بايد مجسمه از طلا گرفت.‌

بندرعباس قدر او را مي‌داند، اما رويش نمي‌شود ابراز کند گاهي يک پيشنهاد به ضرر طرف مقابل مي‌انجامد مي‌گويم آقاي شهردار، جناب شوراي شهر اي پيمانکاران و مقاطعه کاران اصيل ماده صد! بياييد به حرمت انتقاداتي که راشد از شما کرده است مجسمه زرّين او را بر دروازه شهر نصب کنيد و از شانس راشد متوجه مي‌شويم که از دروازه شهر خودِ راشد را آويخته‌اند‌ آن هم به جرم خنده‌هاي نابهنگامي که به لب شهروندان بخشيده است.

 

کتاب پشت کتاب از راشد چاپ و منتشر مي‌شود توسط قوي‌ترين انتشاراتي‌ها. مردم تشنه لبخند و زخم و خاطره مثل ورق زر مي‌برندشان و راشد به يمن اين استقبال هواداران عزيزش ماشين شاسي بلند و خانه لاکچري دارد. نخنديد يادم رفت بگويم به جاي بندرعباس اگر در کشورهاي اسکانديناوي زندگي مي‌کرد. وزارت ارشاد، خانه کتاب و مطبوعات تا به حال چه گلي بر سر امثال راشد زده است ما چقدر راشد پشت ادارات ارشاد داريم که از گمنامي مي‌پوسند از بي‌کتابي ناله مي‌کنند از وحشت تحقير اين و آن در پستوي خانه مي‌لولند و زندگي را بر اهل و عيال جهنم مي سازند.

 

*

کتاب پُزناله از نشر شاني به چاپ دوم رسيده است. اين خود خبر شاد و اميدوار کننده‌اي است. مردم طنزپرور ايران به راشدها نياز مبرم دارند به ويژه در اين هياهوي مرگبار کرونايي که از قرنطينه و حصر خانگي دلتنگ‌اند.

وزارت ارشاد با خريد کتاب‌هاي طنز و پخش رايگان آن بين خانواده‌هاي غم‌زده مي‌تواند سهم مهمي در اشاعه لبخند و انديشه داشته باشد. من به راشد عزيز تبريک مي‌گويم به خاطر مقاومت هوشيارانه‌اش در برابر غم‌ها و خبرهاي مرگبار. به راشد بزرگ درود مي‌فرستم از انتهاي خزر تا ابتداي خليج فارس که ميهن عزيز ما را به عطر طنز آغشته‌اند و فرحناکي را به جامعه بخشيده‌اند. شعري از زبان خالوراشد به آقاي راشد انصاري را با هم مي‌شنويم علي برکت الله!

 

او فلسفه بهار را مي‌فهمد

تشويش دل هَزار را مي‌فهمد

 

دلواپسِ سفره طعام فقراست

غم‌نامه اين ديار را مي‌فهمد

 

نيکي و شرف، عزت و انسانيت

بي‌ شائبه اين چهار را مي‌فهمد

 

اين خطه اگر درد فراوان دارد

درد دل اين تبار را مي‌فهمد!

 

اکبر اکسير، آستارا، ۱۳۹۹

 

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=313583
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.