طنز و ديگر گونه‌هاي شوخ‌طبعي، قسمت پنجم

 

اگر خوانند? اين سلسله‌يادداشت‌ها بوده باشيد، پيش‌تر گفتيم که در اين مقال برآنيم تا گونه‌هاي شوخ‌طبعي، يعني «طنز» و همسايه‌هاي خنده‌رويش «هزل»، «هجو» و «فکاهه» را بررسي کنيم و از اين رهگذر، با در کنار هم قرار دادن تعريف‌ها، ويژگي‌ها، تفاوت‌ها، هدف‌ها و کارکردهاي اين گونه‌ها، به آنچه از مفهوم «طنز» در نظر داريم، نزديک شويم. در يادداشت اول، از «طنز» گفتيم، در يادداشت دوم، به «هزل»، «هجو» و «فکاهه» پرداختيم، در يادداشت سوم، از «ويژگي‌هاي طنز» نوشتيم، در يادداشت چهارم، از «تفاوتِ گونه‌هاي شوخ‌طبعي» گفتيم، و در اين يادداشت، طرح و بررسي گذراي برخي از «روش‌هاي طنزپردازي» را آغاز مي‌کنيم.

 

روش‌هاي طنزپردازي يک

 

براي ساخت طنز، شيوه‌هاي گوناگوني وجود دارد و با روش‌هاي متعددي مي‌توان به طنزپردازي پرداخت. البته اين شيوه‌ها و روش‌ها گسترده است و در مجالي کوتاه نمي‌توان به طور کامل هم? آن‌ها را شناسايي، دسته‌بندي و تبيين کرد. همان‌طور که ما در شعر شاعران، به‌راحتي قادر به دسته‌بندي و تقسيم‌بندي دقيق عناصر، صنايع و آرايه‌هاي ادبي نيستيم و با بررسي شعرهاي تازه، ممکن است به شگردهاي تازه هم برخورد کنيم، در ساختار طنز نيز اين‌چنين است. اما به هر روي، بعضي از اين شيوه‌ها بيشتر از روش‌هاي ديگر مورد استفاد? طنزپردازان قرار مي‌گيرد که با جست‌وجو و نگاهي دقيق به آثار طنز قابل شناسايي و معرفي‌اند. ضمن اين‌که بايد گفت اين روش‌ها تنها مختص به ساخت طنز نيست و گاهي در گونه‌هاي ديگر شوخ‌طبعي (هزل، هجو، فکاهه) نيز يافت مي‌شوند.

گفتني است؛ معمولاً هم? آثار شوخ‌طبعانه، يک نقط? مشترک دارند و آن غافل‌گيري است. يعني معمولاً گونه‌هاي گوناگون شوخ‌طبعي، با غافل‌گير کردن مخاطب همراه است و تا حدود زيادي همين عامل موجب خنديدن خواننده يا شنوند? اثر مي‌شود.

نويسند? کتاب «دربار? طنز» از اين غافل‌گيري با تعريفِ «تضاد ميان آنچه مورد انتظار است و آنچه به‌واقع در لطيفه اتفاق مي‌افتد» ياد مي‌کند و مي‌نويسد: «طنز زبان‌محور مثل ساير طنزها بر مفهوم عدم تجانس/ سازش استوار است… مفهوم عدم تجانس بر مؤلف? غيرمترقبه بودن تأکيد مي‌کند. بر اين اساس، تضاد ميان آنچه مورد انتظار است و آنچه به‌واقع در لطيفه اتفاق مي‌افتد، لبان خواننده را خندان مي‌کند. بنابراين، اگر طنز نوعي عدم تجانس است، پس طنز زبان‌محور هم، نوعي عدم تجانس زباني است که غالباً به‌واسط? بازي‌هاي کلامي حاصل مي‌آيد.» (حري، ۱۳۸۷: ۷۸)

اينک بايد ببينيم شاعران و نويسندگان براي بهره‌گرفتن از عنصر طنز و کارکرد بيان شوخ‌طبعانه در توليد آثار ادبي، بيشتر از چه شيوه‌ها و روش‌هايي بهره مي‌جويند. در ادامه، به طرح و بررسي برخي از اين شيوه‌ها مي‌پردازيم.

 

مبالغه، اغراق، غلو

 

طنزپردازان در طنزآوري خود بسيار از مبالغه، اغراق و غلو استفاده مي‌کنند. آن‌ها با بهره‌گرفتن از اين ابزار، با بزرگ‌نمايي کاريکاتورگونه، ناپسندها و ناهنجارها را درشت‌تر مي‌نمايانند و به صورت برجسته‌تر و اثرگذارتري بيان مي‌کنند تا انتقاد مؤثرتري داشته باشند.

دکتر سيروس شميسا در فصل روش تشبيه از کتاب «نگاهي تازه به بديع»، مبالغه، اغراق و غلو را «توصيفي که در آن افراط و تاکيد باشد» مي‌داند. (شميسا، ۱۳۸۳: ۱۰۳)

همچنين، در «فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز» آمده است: «در اصطلاح ادبي، اغراق، به توصيف، مدح يا ذم بيش از حدي گفته مي‌شود که در آن مفاهيم خرد، آن‌قدر بزرگ جلوه داده مي‌شود که ديگر چندان قابل قبول نباشد…

اغراق در فرآيندي ذهني تصويري مي‌سازد که از تصاوير ذهني خيال و ايماژ گسترده‌تر است. در اين تصوير، صفت يا حالت مورد نظر، با تصرف در ذهن، از وضعيت عادي خارج شده، بزرگ‌تر از حالت طبيعي ظاهري شود… اغراق در ساخت طنز کارکرد فراوان دارد.» (اصلاني، ۱۳۸۷: ۳۹)

 

پارادوکس

 

«مهم‌ترين نوع تضاد در ادبيات پارادوکس(paradox)  يا متناقض‌نماست و آن وقتي است که تضاد منجر به معناي غريبِ به‌ظاهر متناقضي شود. اما اين تناقضات با توجيهات عرفاني، مذهبي، ادبي (توسل به مجاز و استعاره)… قابل توجيه است…». (شميسا، ۱۳۸۳: ۱۱۹،۱۲۰)

چنان‌که پيش از اين اشاره شد؛ دکتر شفيعي کدکني طنز را «تصوير هنري اجتماع نقيضين و ضدين» مي‌داند و معتقد است که «در مرکز تمام طنزهاي واقعي ادبيات جهان، اين تصوير هنري اجتماع نقيضين قابل رويت است». با تعريف شفيعي کدکني از طنز، مي‌شود نتيجه گرفت که ابزاري مانند پارادوکس که کارش متناقض‌نمايي است و محورش بر تضاد و تناقض استوار است، تا چه حد مي‌تواند در ايجاد طنز کاربرد داشته باشد.

«پارادوکس گرچه در دوره‌هاي مختلف اصلي‌ترين کارکرد خود را در ساخت شعر نشان داده است، اما در ساخت طنز هم به‌عنوان ابزاري کارآمد مورد استفاد? طنزنويسان قرار گرفته است.» (اصلاني، ۱۳۸۷: ۵۵)

 

تهکّم

 

«تهکم در لغت معني مسخره‌کردن، استهزا و دست‌انداختن، شکسته و ويران‌شدن و فروريختن چاه مي‌دهد، و در لغت‌نام? دهخدا آمده: خندستاني کردن و خندستاني کردن يعني مسخرگي کردن… در اصطلاح ادبي، تهکم نوعي وارونه‌گويي کلامي است که با بياني طنزآميز کسي را به ظاهر ستايش کنند، اما در لحن کاملاً مشخص در پي تحقير باشند.» (اصلاني، ۱۳۸۷: ۹۴،۹۵)

تضاد و تناقض در اين‌جا به شکل وارونه‌گويي شکل مي‌گيرد. ما در تهکم، با ظاهري جدي و گاهي ستايشگر روبه‌روييم اما در پس اين جديت و ستايشگري، شوخي، ريشخند و تحقير نهفته است.

دکتر سيروس شميسا در شرح علايقي که در مجاز لغوي مطرح است، وقتي به «علاق? تضاد» مي‌رسد، مي‌نويسد: به اين معني است که واژه‌اي را درست در معني ضد آن به‌کار برند و مثلاً به‌جاي افتضاح بگويند: عالي! و به‌جاي بداقبالي بگويند: مژده! و يا به فرد ضعيف بي‌دست‌وپايي، رستم دستان اطلاق کنند. تضاد کامل را قدما از مقول? شباهت محسوب کرده و به اين‌گونه مجاز، استعار? تهکميه، يعني استعار? ريشخند مي‌گفته‌اند. زيرا اين مجاز براي استهزا و سخره به‌کار مي‌رود…

ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق؟

گفتم اي خواج? عاقل! هنري بهتر از اين؟! (حافظ)

که مراد از خواج? عاقل در مقام طنز، خواج? نادان است.» (شميسا، ۱۳۸۳: ۲۸)

همچنين، در بحث استعاره، استعار? تهکميه يا ريشخند را از فروع استعار? عناديه مي‌داند: «استعار? عناديه وقتي است که جمع شدن مفهوم طرفين تشبيه در يک‌جا ممکن نباشد؛ مانند استعار? زنده از مرده‌اي که از او آثار خير برجا مانده باشد.

از فروع استعار? عناديه، استعار? تهکميه است که در طنز به‌کار مي‌رود. در اين استعاره، ربط بين مستعارله و مستعارمنه کمال تضاد است نه شباهت، و از اين‌روست که… بهتر است آن را مجاز به علاق? تضاد بخوانيم… فبشّرهم بعذاب اليم؛ خداوند (در قرآن) به پيغمبر مي‌فرمايد که کافران را به عذاب سخت مژده ده! حال آن‌که کسي را به عذاب مژده نمي‌دهند.» (شميسا، ۱۳۸۳: ۶۹،۷۰)

مي‌بينيم که در همين مثال قرآني، کلام چگونه با بهره‌گيري از استعار? تهکميه، رنگ تهکم به خود گرفته است!

 

ادامه دارد

 

منابع:

– اصلاني، محمدرضا، فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز، انتشارات کاروان، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۷.

– حري، ابوالفضل، دربار? طنز، انتشارات سوره مهر، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۷.

– دهخدا، علي‌اکبر، لغت‌نامه، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم از دوره جديد، تهران، ۱۳۷۷.

– شميسا، سيروس، نگاهي تازه به بديع، انتشارات فردوس، چاپ چهاردهم، تهران، ۱۳۸۳.

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=313438
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.