ز کوي يار مي‌آيد نسيم باد نوروزي

 

نقيضه‌اي از مهدي استاد احمد

 

«ز کوي يار مي‌آيد نسيم باد نوروزي»

بيا مطرب بزن سازي نگو دارد بدآموزي

«اگر غم لشکر انگيزد که خون عاشقان ريزد»

برآنم بشکنم تخمه حدود شش‌کيلو روزي

«دمي با غم به سر بردن جهان يک سر نمي‌ارزد»

چرا اينقدر مي‌اخمي؟ چرا هي کينه مي‌توزي؟

«بيا تا يک زمان امروز خوش باشيم در خلوت»

که مهمان مي‌رسد فردا و در افسوس مي‌سوزي

«خدنگ غمزه از هرسو نهان انداختن تا کي»

چرا اين‌قدر پيچيده، چرا اين‌قدر مرموزي

«به مژگان سيه کردي هزاران رخنه در دينم»

شما که رخنه فرمودي چرا آن را نمي‌دوزي

«چه خوش صيد دلم کردي بنازم چشم مستت را»

سِلِکتَت کردم و گفتم خداي من عجب چوزي

«مرا سوداي بت‌رويان نبودي پيش‌ازاين در سر»

سخن از عيد بود اما عوض شد بحثمان موذي

«بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را»

براي گل‌برافشاني و مي‌درساغراندوزي

اگرچه سيزده روز است تعطيلات، رسمي نيست

«که بيش از پنج ‌روزي نيست حکم مير نوروزي»

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=313265
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.