غر بزنيم
صبحِ پرحوصلهاي آمده تا غر بزنيم
کار خاصي که نداريم بيا غر بزنيم
وقت خوبي است که بيرون و خريدي برويم
دلخور از نم نم باران به هوا غر بزنيم
دو قدم مانده به بازارچه آهي بکشيم
نگران از ورم قوزک پا غر بزنيم
در رمانتيکترين کافه، کما فيالسابق
ضمن يادآوري خاطرهها غر بزنيم
«روزها فکر من اين است و همه شب سخنم»
خانه يا ساحل درياچه، کجا غر بزنيم؟
اي خوش آن لحظه که در کنج اتاقت باشي
يار فرياد برآرد که درآ غر بزنيم
«ابر و باد و مه خورشيد و فلک در کارند»
تا حدودا نفسي باشد و ما غر بزنيم