نگاهي به طنز و شوخطبعي در خراسان
بارها جملاتي شنيدهايم با اين مضامين که خراسان از ديرباز مهد شعر و ادب بوده و اين جريان همواره تداوم داشتهاست اما کمتر نگاهي به شوخ طبعي و طنز در شعر و ادبيات خراسان داشتهايم.
شوخ طبعي و طنزي که در متون منظوم و منثور خراسان از آغاز قصايد تا کنون ديده ميشود به پيروي از طبع مردم و خاصه اُدبايش با جسارت و صراحت بيشتري همراه بودهاست و مثلا در قياس با طنز حافظ که طنزي رندانه و ملايم است طنز موجود در خطه خراسان جسورانه و بي پروا است.
مراد از شوخطبعي، تمامي انواع آن شامل طنز، هجو، هزل، مطايبه و … است. اما در آنچه به عنوان طنز شناخته ميشود؛ خنده بهانهاي است براي بيان نکتهاي جدي و از اين موضوع در آثاري که به طنز مشهور نيستند هم به عنوان مکمل استفاده شدهاست.
اما آنچه ما در اين ياداشت ميخوانيم؛ نگاهي اجمالي به جلوههاي شوخ طبعي و طنز در ادبيات خراسان است.
خاقاني
در باب تکنيکهاي لفظي و جسارت کلامش در تقابل با مخالفانش شهرت فراواني دارد در بخشهاي مختلف قصايدش بارها از شوخ طبعي و طنز در شکلهاي مختلف استفاده ميکند که بيشترشان زيرکانه در هجو مخالفين است.
«گويد اين خاقاني دريا مثابت خود منم
خوانمش خاقاني اما از ميان افتاده قا»
واژه خاقاني وقتي که قا از ميان آن برداشته شود معنايش مرداب ميشود و در پاسخ حاسدش ميگويد فلاني که ادعاي همساني با من دارد؛ راست ميگويد. آري هست؛ اما بدون قا و در واقع مرداب است.
سنايي
رگههاي روشني از شوخ طبعي و طنز در آثار سنايي ديده ميشود. طنز سنايي را به دو گروه و با دو هدف متفاوت ميتوان تقسيم کرد.
گروه اول طنزي که در قصايد به کار ميرود و کارکردي شبيه همان قصايد هجوگونه خاقاني دارد منتهي گروه مورد خطاب سنايي فراتر از حاسدان است و در واقع هجوهايي اجتماعي است که رذايل اخلاقي را هدف قرار دادهاست.
«اي خداوندان مال الاعتبار اللاعتبار … »
و گروه دوم که ملايمتر است و براي شيريني و رسانايي بيشتر کلام در حديقه به کار رفتهاست.
ناصر خسرو
ناصرخسرو نيز در قصايدش از شگردهاي شوخ طبعي و طنز استفاده ميکند. او گروه مذهبي مخالف را هدف قرار ميدهد و همين شوخ طبعي تا حدودي از خشک بودن قصايد اين ناظم کم کردهاست.
البته کساني چون منوچهري، عنصري و فرخي هم در قصايدشان از طنز بي بهره نبودهاند.
بيهقي
تاريخ بيهقي متني تاريخي، ادبي و اثري شاهکار است که بيهقي در هر داستان معمولا براي ايجاد تنوع و انتقال بهتر موضوع از شوخطبعي و طنز بهره بردهاست.
به عنوان مثال در بخش بر دارکردن حسنک وقتي حسنک وارد ميشود همه ازجا برميخيزند جز بوسهل که نيمخيز ميشود و يکي از بزرگان به او ميگويد: «در همه کار ناتمامي»
در اين مثال هم شوخ طبعي هجوآميز و مخاطب يک شخص است.
عطار
عطار در استفاده از شوخطبعي و طنز، نويسنده و شاعردرخشاني بودهاست. او در داستانهاي کوتاه و بلندش در تذکره الاولياء، بارها از شوخ طبعي و طنز بهره بردهاست.
به عنوان مثال، مطلبي را از تذکره الاولياء نقل به مضمون ميکنم:
« خدا به ابوالحسن خرقاني ميگويد: ميخواهي که تو را به اين خلق بشناسانم تا تمامشان از تو گريزان باشند؟ ابوالحسن در جواب ميگويد: ميخواهي تو را به اين خلق بشناسانم تا از شدت مهرباني و بخشندگي تو آگاه شوند و ديگر عبادتت نکنند؟»
در منطق الطير هم ضمن پيش بردن روايت سفر پرندگان گاه در حکايتهاي فرعي از شوخ طبعي و طنز استفاده ميکند.
طنز عطار هرچند جسورانه است اما هدفي والاتر از تخريب فرد يا گروهي را دارد.
خيام
با وجود آنکه خيام رباعي سرا است و از سويي رباعياتش حتي با منسوبات تعداد زيادي ندارد اما طنز قابل توجهي دارد که در خدمت انديشه و فلسفه اوست.
مولانا
مثنوي معنوي طنزي شبيه به طنز منطق الطير و حديقه دارد و به فهم بهتر و شيريني مطلب کمک ميکند. البته در برخي موارد مولانا از طنز ملايم گذر کرده و به همان طرز طنز جسور خراسان نزديک ميشود.
براي مثال ميتوان به داستان معروف طوطي اشاره کرد.
«از چه رو کل با کلان آميختي»
سبک هندي
در سبک هندي به دليل مضمون پردازي نازک بينانه و استفاده از عبارات کنايي معمولا رگههاي شوخ طبعي و طنز ديده ميشود و متعاقبا در شاعران خراساني اين دوره مثل نظيري نيشابوري، قدسي مشهدي، غزالي مشهدي، نوعي خبوشاني و ترشيزي هم اين شيرينکاري ها ديده ميشود.
«جان دادم و فارغ شدم از سختي هجران
يعني که ز شبهاي دگر بهترم امشب»
غزالي مشهدي
«درس اديب اگر بود زمزمهي محبتي
جمعه به مکتب آورد طفل گريزپاي را»
نظيري
محمدتقي بهار
ملک الشعرا نيز مانند شاعران خراساني جسورانه سخن ميگويد. اين نوع از شوخ طبعي و طنز در شعر ملک الشعرا براي مفاهيم و اهداف تازهتري به کار رفته است. مفاهيم تازهاي مثل دولت در مقابل مردم و طنزسياسي به بياني تازه که در آن زمان شکل گرفتهاست.
براي مثال مطلع غزلي شيريني را از شعرهاي محلي انتخاب کردم چرا که شعرهاي محلي بهار که مايههايي از شوخ طبعي و طنز دارند آنطور که بايستهاست معرفي نشدهاند.
«زلفاي قجرير درهم و بشکسته مکن باز
درهاي سلامت ر به روم بسته مکن باز»
ايرج ميرزا
ايرج ميرزا هم همانگونه که در مورد بهار گفتيم شوخ طبعي و طنز جسورانه خراسان را براي مفاهيم جديد به کار ميگيرد اما با شدتي بيشتر و با استفاده از هجو براي برخي از رجال سياسي آن زمان.
گويند که انگليس با روس
عهدي کرده است تازه امسال
که اندر پلتيک هم در ايران
ز اين پس نکنند هيچ اهمال
افسوس که کافيان اين ملک
بنشسته و فارغ اند از اين حال
که از صلح ميان موش و گربه
برباد رود دکان بقال
تغييراتي که ادبيات پس از مشروطه و بعد از نيما به خود ميبيند؛ تولد و حضور مطبوعات و روزنامهها و رواج طنز و فکاهي مطبوعاتي و مناسبتي، طنز و شوخ طبعي را به مرحله ديگري وارد ميکند. در يادداشت بعدي از شوخ طبعي و طنز خراسان پس از مشروطه ميگوييم.