تقديم به حضرت ابوالفضل (ع)

 

لبخند زد به خواهش لب‌ها و تشنه ماند

دريا رسيد بر لب دريا و تشنه ماند

 

آخر شکافت مشک و به خاک اوفتاد آب

چک‌چک‌ چکيد بر سر دنيا و تشنه ماند

 

ابر آمد از تمامي عالم، سياه و سرد

شد خيس از  تنفس رويا و تشنه ماند

 

از چشمه‌هاي چشمش دريا پر آب شد

حسرت گذاشت بر دل صحرا و تشنه ماند

 

دنيا چه در برابر خود ديد؟ مشک آب

افتاد در برابر سقا‌ و … تشنه ماند

 

رازي است راز دوست که غير از لب است و آب

نگشود پيش غير، معما و تشنه ماند

 

آن ابر تير خوردهء افتاده روي خاک

باريد روي تشنگي ما و تشنه ماند

 

دريا دويد تا لب عباس و بازگشت

ماهي رسيد تا لب دريا و تشنه ماند

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=311447
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.