آشنايي با نگارش طنز و کمدي در ادبيات نمايشي – قسمت دوم
ده نفر که شاهد وقوع اتفاق خاصي بودهاند، آنرا بازگو ميکنند. اما هر کس با توجه به جهانبيني، حساسيتها و اهميتهايي که براي خود قايل است بخشي از اين حادثه را پررنگ و کمرنگ کرده و يا ترتيب وقايع آن را به سليقه خود تغيير داده و حتي حذف و اضافه مينمايد. در نهايت، ده روايت مختلف از يک اتفاق واحد شکل ميگيرد. معمولاً به روايتي که مخاطب را – بدون کشيدن خميازهاي- مايل به پيگيري وقايع آن نمايد، روايت دراماتيک ميگويند. هر گاه هم مخاطب، ضمن پيگيري وقايع، يک دل سير نيز به آنها بخندد، بدون شک طنز دراماتيک خلق شده است؛ البته اين روايتهاي دراماتيک بالاخص در زمينه طنز، بي حساب و کتاب نيستند و براي خودشان آداب و اصولي دارند. بدين ترتيب و با در نظر گرفتن همين چند سطر، ميتوان اذعان داشت هر رويدادي با توجه به نوع نگاه و زاويه ورود راوي به آن رويداد، قابليت تبديل به يک اثر طنز را دارد و آنچنان هم که تصور ميشود ماهيت و محتواي يک رويداد در شکلگيري اثر طنز تأثيري نداشته و اگر هم داشته، بيشتر در حد شيرين کردن وقايع و القاي بهتر برخي از مفاهيم و پيامها خواهد بود. نتيجه آنکه اگر طنزنويس بخواهد، از هر رويدادي ميتواند طنزي بيرون بکشد. البته بهشرط آنکه راه و روشش را بلد باشد. اما طرح دراماتيک چيست؟
طرح دراماتيک
طرح آرايشي است که نويسنده به رويدادهاي نمايشنامه ميدهد تا به نتيجهي دلخواه برسد. در اينجا، طرح دراماتيک طرحي درنظر گرفته شده که بر اساس تعاريف ارسطو از درام شکل گرفته باشد. طرح دراماتيک غالباً شامل داستان و ساختاري مشخص است که در نمايشهاي طنز، شيرين کاريهاي کلامي و غير کلامي نيز به آنها اضافه ميشود.
داستان
ارسطو، داستان را با عنوان «افسانه مضمون»، مهمترين عنصر از شش عنصر تراژدي قلمداد مينمايد:
«داستان اساس و روح تراژدي است و خلقيات در مقام دوم قرار دارد.»
در تعريف، داستان را ترتيب رويدادها ناميده و در اصل، تداوم زماني و علت و معلولي موتيف را بيان مينمايد.
داستان روايتي است کامل و تمام. در داستان وقايع اوليه گسترش مييابند و به کاراکترهاي مورد نياز هويت بخشيده ميشود. رويدادهاي داستان تا رسيدن به هدف مورد نظر، مرحله به مرحله و پشت سر هم، البته با تأکيد بر روابط علت و معلولي قرار ميگيرند.
در يک داستان مشخص ميشود که: ۱. شخصيت محوري کيست؟ ۲. نياز وي چيست؟ ۳. کاراکتر چه تصميمي براي برطرف کردن نيازش دارد و يا اينکه چه راهي را ميخواهد برود و در اين راه چه موانعي موجود است؟
بررسي داستان طنز
آرتور پلارد براي روايت طنز سه روش را ممکن ميشمارد:
– از طريق آنچه شخصي انجام ميدهد و ميگويد (يا نميتواند انجام دهد).
– از طريق آنچه ديگران دربارهاش ميگويند و انجام ميدهد.
– از طريق آنچه او دربارهي خود ميگويد.
روايت داستان طنز در ادبيات نمايشي نيز معمولاً با عمل شخصيت کمدي و روايت خود شخص و يا شخص ديگري (و يا خود نويسنده) در طول داستان، توأم است. نحوهي اين روايت هم واجد ويژگي هايي است که در سطرهاي آتي به آنها اشاره خواهد شد.
آغاز، ميانه و پايان در داستان
داستانهاي طنز در مرز ميان واقعيت و خيال غوطهور هستند. معمولاً خواننده قبل از مواجه شدن با يک اثر طنز، خود را آمادهي هر اتفاقي غيرممکن و عجيب در طول داستان مينمايد. در قسمت آغازين داستان طنز مقداري اطلاعات ارائه ميشود.
همچنين در اين قسمت است که ميبايست انتظاراتي براي دنبال کردن اثر در مخاطب ايجاد کرد در اکثر داستانهاي طنز معمولاً اطلاعات به شکل شفافتر و با سرعت بيشتري از داستانهاي جدي بيان ميشود. شخصيت محوري داستان و نياز وي نيز در همين قسمت مشخص ميشود.
در ميانه داستان موانع و نحوهي ستيز شخصيت محوري با آن موانع مشخص ميگردد. در اين قسمت شخصيت محوري اطلاعات جديدي را کشف ميکند و البته با کشف اين اطلاعات در بيشتر مواقع پي به پوچي کار و عمل خود ميبرد و اين مسئله هر اندازه براي شخصيت محوري داستان دشوار باشد براي مخاطبين لذتبخش خواهد بود.
در ميانهي داستان طنز به ناگهان سر و کله شخصيتهاي جديدي هم پيدا شود و آنها با شخصيت محوري تقابل غيرمنتظرهاي را به وجود ميآورند و از اين طريق نيز به برخي از شگفتيهاي جالب و غافلگيرکننده دامن ميزنند. در انتهاي داستان نيز ميبايست همه چيز به خير و خوشي به انتها برسد.
البته پايان راضيکننده ارزش فراتري از پايان خوش خواهد داشت و همين موضوع ميتواند يکي از عناصر تفکيک طنز مطلوب از طنز سخيف باشد.
ـ ايده و انتخاب سوژه
يک داستان خوب از يک ايدهي خوب ناشي ميشود و ايدهي خوب نيز حاصل درايت و تيزبيني يک نويسنده طنز است که آن را از منابع مختلف کسب مينمايد. مهمترين اين منابع را نيز ميتوان به شرح ذيل نام برد:
- اخبار و حوادث منعکس شده در رسانهها، کتب و فيلمها با موضوعات مختلف فرهنگي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي، ورزشي، ادبي و هنري که بهنوعي جالب و شگفتانگيز هستند.
- رويدادهاي جاري زندگي.
- مطالعات مختلف در زمينهي علوم انساني (از جمله روانشناسي، جامعهشناسي، فلسفه و…) جهت بررسي رفتارها، عادات و خصوصيات منحصر به فرد برخي از افراد وشناسايي تضادهاي دروني آنان.
- بيوگرافيها و خاطرات.
- مطالعهي منابع غني ادبي کهن و معاصر کشورمان و ساير کشورهاي ادبخيز جهان.
- توليد برخي از ايدهها به شکل ذهني از طريق سئوالاتي از قبيل چه ميشد اگر چنين ميشد؟ چرا چنين شد؟ و…
واضح است که کليهي موارد فوق ميتوانند در خصوص اکثر نويسندگان ديگر ادبي نيز صادق باشند. اما يک طنزنويس، ميبايست ايدههاي بهدستآمدهاش را به شکلي پرداخت و تلطيف نمايد تا بتواند نگرش طنزآلودش را از دل آنها استخراج نمايد. در اصل، کار طنزنويس گرفتن ظاهري زهر و تلخي رويدادهاست. اما فقط به شکل ظاهري، چون در دل ظاهر دلنشينش طنز، زهري بس دردناکتر و حقيقتي تلختر موجود است.
اما چگونه اين فرآيند شکل ميگيرد؟ بهعبارتي ديگر، اين مواد خام را چگونه و به چه نحوي ميتوان تبديل به وقايع کميک کرد؟ در قسمت بعدي روشهاي مورد استفاده در اين کار را بيان خواهيم کرد.
لينک مطلب شمار يک «آشنايي با نگارش طنز و کمدي در ادبيات نمايشي»