چشم بر هم زديم و شد سرِ سال
چشم بر هم زديم و شد سرِ سال
در بيان «آرد نماد» و در مصيبت اجاره نشيني فرمايد
پسرم! جمع کُن که طبقِ روال
چشم بر هم زديم و شد سرِ سال
آمد از نو عزا گرفتنها
هي به دنبال خانه رفتنها
از فلان دره تا بلنديها
جستوجو در نيازمنديها
شرح دادن، مدام و راه به راه
هي به اين شخص و هي به آن بنگاه
ماتم قبض و فيش، از يکسو
مشکلِ پولِ پيش، از يکسو
گفتن از خويش و خواهناخواهي
طعن و تحقير مردِ بنگاهي
گيرم اين روزها فرار کنم
ماه اسفند را چه کار کنم؟
روي انگشت پاي من، امروز
تاول از سالِ پيش مانده هنوز
نه مرا مايه تا کنم تمديد
نه شرايط براي پيشخريد
نه مرا بخت و فال، تا پَرِشي
ببرم خانه، توي قرعهکشي
چارهاي نيست، غيرِ لنگيدن
کارتن روي کارتن چيدن
باز هم دورهي فشار و تکان
باز هم مشکلاتِ نقل مکان
باز هم خانههاي کم متراژ
جنب شوفاژخانه يا گاراژ
خانههاي قناسِ ناهنجار
خانههاي کلنگي و نمدار
خانههايي که دل، ملول کنند
– تازه آن هم اگر قبول کنند –
بعدِ عمري اميد و دلتنگي
اين هم از مزدِ کار فرهنگي!
اصل مطلب