دانش

 

پسري گفت اي پدر مژده

توي کنکور چون قبول شدم

يک تنه با سلاح دانش خود

چيره بر شاخ هاي غول شدم

 

پس به پا خيز و شادماني کن

پسرت شد مهندس عمران

نخورد خانه اي که مي سازم

با سه ريشتر زجاي خويش تکان!

 

گفت بابا به حالت زاري

دست روي دلم منه فرزند

پاسخي ده به اين سؤال پدر

دانش امروز ِ روز سيخي چند؟

 

شاخ غولي شکسته اي ايول

مرحبا، ناز شستت اي دلبند

شاخ هاي هزار غول دگر

بايد ازبيخ برکني فرزند

 

شاخ اول هزين? تحصيل

شهريه ، سلف ، خوابگاه و فلان

آن که آرد پدر بزرگت را

پيش چشم چپ من ِ داغان

 

شاخ دوم گرفتن نمره

از کسي که گمانم استاد است

گر چپ افتاد با تو آن استاد

آخر ترم باغت آباد است

 

شاخ سوم اگر شوي عاشق

دختري را که جزوه ات را بُرد

چند سالي که درس مي خواني

مايه ات را تمام خواهد خورد

 

شاخ ها پشت شاخ مي آيند

دوستان بد و زغال خوب

تازه بايد به آن اضافه شود

جنس اعلا و قيمت مرغوب

 

گر شکستي تمام اين اشواخ!

و شدي شخص فارغ التحصيل

تازه آن گاه اول عشق است

چون که دور است از تو نقط? سيبل

 

مدرکت را گرفته زير بغل

کفشي از آهن و چدن در پا

اين اداره به آن اداره دوان

کار جن و تو مثل بسم الله

 

دست از پا درازتر آيي

سوي بنده به خان? پدري

مال بد بيخ ريش صاحب آن

حيف اين سال هاي دربدري

 

گفت « جاويد» باز اين گونه

اي جناب مهندس اي فرزند

پاسخي ده به اين سؤال پدر

دانش امروز ِ روز سيخي چند؟

لینک کوتاه مطلب : http://dtnz.ir/?p=311197
نظر بدون فحش شما چیست؟

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.